دَم

  • معنا: شرجی، تنفس، نزدیک

  • مترادف: دم‌کرده | لَب | و...

  • مثال: هوا دم داره.

  • موضوع: آب‌وهوا، اعمال جسمانی، مکان و جغرافیا

دم‌کرده

  • معنا: شرجی

  • مترادف: دَم | و...

  • مثال: چند روزه که هوای شهر گرم و دم‌کرده ا‌ست .

  • موضوع: آب‌وهوا

دم کردن

  • معنا: شرجی شدن، پختن

  • مترادف: پخت و پز | و...

  • مثال: هوا دم کرده.

  • موضوع: آب‌وهوا، کارهای خانه