اسکل‌کردن

  • معنا: شوخی کردن

  • مترادف: شوخی کردن | سر به سر کسی گذاشتن | خلق کسی را تنگ کردن | کخ ریختن | آزار و اذیت رساندن به دیگران | و...

  • موضوع: شوخی و جدی

اُس کردن

  • معنا: آزار دادن

  • مترادف: خلق کسی را تنگ کردن | کخ ریختن | آزار و اذیت رساندن به دیگران | شوخی کردن | اسکل‌کردن | سر به سر کسی گذاشتن | و...

  • موضوع: مزاحمت و اذیت و گرفتاری

اُسکول کردن

  • معنا: آزار دادن

  • مترادف: خلق کسی را تنگ کردن | کخ ریختن | آزار و اذیت رساندن به دیگران | شوخی کردن | اسکل‌کردن | سر به سر کسی گذاشتن | و...

  • موضوع: مزاحمت و اذیت و گرفتاری

سرکار گذاشتن

  • معنا: آزار دادن

  • مترادف: خلق کسی را تنگ کردن | کخ ریختن | آزار و اذیت رساندن به دیگران | شوخی کردن | اسکل‌کردن | سر به سر کسی گذاشتن | و...

  • موضوع: مزاحمت و اذیت و گرفتاری

گرفتن

  • معنا: آزار دادن، فهمیدن

  • مترادف: خلق کسی را تنگ کردن | کخ ریختن | آزار و اذیت رساندن به دیگران | شوخی کردن | اسکل‌کردن | سر به سر کسی گذاشتن | هضم کردن | فهمیدن | درک کردن | و...

  • موضوع: مزاحمت و اذیت و گرفتاری، عقل و هوش