شکار بودن

  • معنا: ناراحت بودن، عصبانی بودن

  • مترادف: دل کسی از دست کسی خون بودن | دلخور و ناراحت بودن از کسی | عصبانی بودن از کسی | خون خونش رو می‌خورد | و...

  • موضوع: غم و ناراحتی، خشم و حرص

گر گرفتن

  • معنا: عصبانی شدن

  • مترادف: اختیار خود را از دست دادن | از کوره دررفتن | آتیشی شدن | و...

  • موضوع: خشم و حرص

جوش آوردن

  • معنا: عصبانی شدن

  • مترادف: اختیار خود را از دست دادن | از کوره دررفتن | آتیشی شدن | و...

  • موضوع: خشم و حرص

جوشی شدن

  • معنا: عصبانی شدن

  • مترادف: اختیار خود را از دست دادن | از کوره دررفتن | آتیشی شدن | و...

  • موضوع: خشم و حرص

عصبانی شدن

  • معنا: عصبانی شدن، عصبانی شدن

  • مترادف: اختیار خود را از دست دادن | از کوره دررفتن | آتیشی شدن | اختیار خود را از دست دادن | از کوره دررفتن | آتیشی شدن | و...

  • موضوع: خشم و حرص، خشم و حرص

مگسی‌شدن

  • معنا: عصبانی شدن

  • مترادف: اختیار خود را از دست دادن | از کوره دررفتن | آتیشی شدن | و...

  • موضوع: خشم و حرص

عصبانی شدن

  • معنا: عصبانی شدن، عصبانی شدن

  • مترادف: اختیار خود را از دست دادن | از کوره دررفتن | آتیشی شدن | اختیار خود را از دست دادن | از کوره دررفتن | آتیشی شدن | و...

  • موضوع: خشم و حرص، خشم و حرص

آتش گرفتن

  • معنا: عصبانی شدن

  • مترادف: اختیار خود را از دست دادن | از کوره دررفتن | آتیشی شدن | و...

  • موضوع: خشم و حرص

خشمگین شدن

  • معنا: عصبانی شدن

  • مترادف: اختیار خود را از دست دادن | از کوره دررفتن | آتیشی شدن | و...

  • موضوع: خشم و حرص

رد دادن

  • معنا: گیج شدن، عصبانی شدن

  • مترادف: گرگیجه‌گرفتن | سرگشته شدن | گوگیجه گرفتن | اختیار خود را از دست دادن | از کوره دررفتن | آتیشی شدن | و...

  • موضوع: یادآوری و تفکر، خشم و حرص

فِرخوردن

  • معنا: عصبانی شدن

  • مترادف: اختیار خود را از دست دادن | از کوره دررفتن | آتیشی شدن | و...

  • موضوع: خشم و حرص

قاط زدن

  • معنا: عصبانی شدن

  • مترادف: اختیار خود را از دست دادن | از کوره دررفتن | آتیشی شدن | و...

  • موضوع: خشم و حرص

قارط زدن

  • معنا: عصبانی شدن

  • مترادف: اختیار خود را از دست دادن | از کوره دررفتن | آتیشی شدن | و...

  • موضوع: خشم و حرص

کف ریختن

  • معنا: عصبانی شدن

  • مترادف: اختیار خود را از دست دادن | از کوره دررفتن | آتیشی شدن | و...

  • موضوع: خشم و حرص

ترمز بریدن

  • معنا: عصبانی شدن

  • مترادف: اختیار خود را از دست دادن | از کوره دررفتن | آتیشی شدن | و...

  • موضوع: خشم و حرص

یزید شدن

  • معنا: عصبانی شدن

  • مترادف: اختیار خود را از دست دادن | از کوره دررفتن | آتیشی شدن | و...

  • موضوع: خشم و حرص

گوزیدن مخ کسی

  • معنا: عصبانی شدن، گیج شدن

  • مترادف: اختیار خود را از دست دادن | از کوره دررفتن | آتیشی شدن | گرگیجه‌گرفتن | سرگشته شدن | گوگیجه گرفتن | و...

  • موضوع: خشم و حرص، یادآوری و تفکر

مَشقَش کردن

  • معنا: عصبانی کردن

  • مترادف: با اعصاب کسی ور رفتن | با اعصاب کسی بازی کردن | روی اعصاب کسی رفتن | و...

  • موضوع: خشم و حرص

دق کردن

  • معنا: حرص خوردن

  • مترادف: جوش زدن | حرص خوردن | شکار بودن | دل کسی از دست کسی خون بودن | دلخور و ناراحت بودن از کسی | و...

  • مثال: پدرشون سالم بود، از بی‌وفایی بچه‌هاش دق کرد و مرد.

  • موضوع: خشم و حرص