شکار بودن

  • معنا: ناراحت بودن، عصبانی بودن

  • مترادف: دل کسی از دست کسی خون بودن | دلخور و ناراحت بودن از کسی | عصبانی بودن از کسی | خون خونش رو می‌خورد | و...

  • موضوع: غم و ناراحتی، خشم و حرص

دمغ بودن

  • معنا: ناراحت بودن

  • مترادف: شکار بودن | دل کسی از دست کسی خون بودن | دلخور و ناراحت بودن از کسی | و...

  • موضوع: غم و ناراحتی

بی‌حال بودن

  • معنا: ناراحت بودن

  • مترادف: شکار بودن | دل کسی از دست کسی خون بودن | دلخور و ناراحت بودن از کسی | و...

  • موضوع: غم و ناراحتی

غمگین بودن

  • معنا: ناراحت بودن

  • مترادف: شکار بودن | دل کسی از دست کسی خون بودن | دلخور و ناراحت بودن از کسی | و...

  • موضوع: غم و ناراحتی

تو لک بودن

  • معنا: ناراحت بودن

  • مترادف: شکار بودن | دل کسی از دست کسی خون بودن | دلخور و ناراحت بودن از کسی | و...

  • موضوع: غم و ناراحتی

دلخور بودن

  • معنا: ناراحت بودن

  • مترادف: شکار بودن | دل کسی از دست کسی خون بودن | دلخور و ناراحت بودن از کسی | و...

  • موضوع: غم و ناراحتی

دق کردن

  • معنا: حرص خوردن

  • مترادف: جوش زدن | حرص خوردن | شکار بودن | دل کسی از دست کسی خون بودن | دلخور و ناراحت بودن از کسی | و...

  • مثال: پدرشون سالم بود، از بی‌وفایی بچه‌هاش دق کرد و مرد.

  • موضوع: خشم و حرص

اندل کردن

  • معنا: ناراحت شدن

  • مترادف: به ستوه آمدن از کسی | دلخور شدن | ناراحت شدن | و...

  • مثال: یه شوخی باهات کردیم، اندل نکن دیگه.

  • موضوع: غم و ناراحتی

خلق کسی را تنگ کردن

  • معنا: ناراحت کردن، آزار دادن

  • مترادف: اوقات کسی را تلخ کردن | کسی را ناراحت کردن. | کخ ریختن | آزار و اذیت رساندن به دیگران | و...

  • موضوع: غم و ناراحتی، مزاحمت و اذیت و گرفتاری

ناراحت کردن

  • معنا: ناراحت کردن

  • مترادف: اوقات کسی را تلخ کردن | کسی را ناراحت کردن. | خلق کسی را تنگ کردن | و...

  • موضوع: غم و ناراحتی