فضول

  • معنا: فضول

  • مترادف: خاک‌انداز | فضول و سخن‌چین | و...

  • موضوع: دخالت و فضولی

سرک کشیدن

  • معنا: فضولی کردن

  • مترادف: مراقب بودن و فضولی کردن | زاغ‌سیاه کسی را چوب زدن | و...

  • موضوع: دخالت و فضولی

پاییدن

  • معنا: فضولی کردن

  • مترادف: مراقب بودن و فضولی کردن | زاغ‌سیاه کسی را چوب زدن | سرک کشیدن | و...

  • موضوع: دخالت و فضولی

تحت نظر گرفتن

  • معنا: فضولی کردن

  • مترادف: مراقب بودن و فضولی کردن | زاغ‌سیاه کسی را چوب زدن | سرک کشیدن | و...

  • موضوع: دخالت و فضولی

فضولی کردن

  • معنا: فضولی کردن

  • مترادف: مراقب بودن و فضولی کردن | زاغ‌سیاه کسی را چوب زدن | سرک کشیدن | و...

  • موضوع: دخالت و فضولی