تنِ لَش

  • معنا: بی‌عرضه، تنبل

  • مترادف: دست‌وپاچلفتی | بی‌عُرضه | نالایق | خرس | گشاد | و...

  • موضوع: لیاقت و عرضه، تلاش و تنبلی

خرس

  • معنا: تنبل، خرس

  • مترادف: تنِ لَش | گشاد | و...

  • موضوع: تلاش و تنبلی، نام حیوان

تقلّا کردن

  • معنا: تلاش کردن

  • مترادف: کک به تنبان کسی افتادن | خود را به آب و آتش زدن | و...

  • موضوع: تلاش و تنبلی

پافشاری کردن

  • معنا: تلاش کردن

  • مترادف: کک به تنبان کسی افتادن | تقلّا کردن | خود را به آب و آتش زدن | و...

  • موضوع: تلاش و تنبلی

تلاش کردن

  • معنا: تلاش کردن

  • مترادف: کک به تنبان کسی افتادن | تقلّا کردن | خود را به آب و آتش زدن | و...

  • موضوع: تلاش و تنبلی

پیچ و تاب

  • معنا: تلاش کردن

  • مترادف: کک به تنبان کسی افتادن | تقلّا کردن | خود را به آب و آتش زدن | و...

  • موضوع: تلاش و تنبلی

کار الکی کردن

  • معنا: تلاش بیهوده کردن

  • مترادف: آب در هاون کوبیدن | بادمجون واکس زدن | کاهگل لگد کردن | و...

  • موضوع: تلاش و تنبلی

باد در قفس کردن

  • معنا: تلاش بیهوده کردن

  • مترادف: آب در هاون کوبیدن | بادمجون واکس زدن | کاهگل لگد کردن | و...

  • مثال: فلانی در مقابله با دشمنش باد در قفس می‌کند.

  • موضوع: تلاش و تنبلی

نشستن

  • معنا: اصرار کردن

  • مترادف: اصرار کردن | پیله شدن | بست نشستن | و...

  • موضوع: تلاش و تنبلی

گیر دادن به کاری

  • معنا: اصرار کردن، اصرار کردن

  • مترادف: اصرار کردن | پیله شدن | بست نشستن | اصرار کردن | پیله شدن | بست نشستن | و...

  • موضوع: تلاش و تنبلی، تلاش و تنبلی

گیر دادن به کاری

  • معنا: اصرار کردن، اصرار کردن

  • مترادف: اصرار کردن | پیله شدن | بست نشستن | اصرار کردن | پیله شدن | بست نشستن | و...

  • موضوع: تلاش و تنبلی، تلاش و تنبلی

کلیک کردن

  • معنا: اصرار کردن

  • مترادف: اصرار کردن | پیله شدن | بست نشستن | وبال گردن شدن | مایۀ زحمت شدن | مزاحمت ایجاد کردن | و...

  • موضوع: تلاش و تنبلی

کلید کردن

  • معنا: مزاحم شدن

  • مترادف: وبال گردن شدن | مایۀ زحمت شدن | مزاحمت ایجاد کردن | اصرار کردن | پیله شدن | بست نشستن | و...

  • موضوع: مزاحمت و اذیت و گرفتاری