موضوع: «خرابی»

آش و لاش

  • معنا: خراب، آسیب‌دیده

  • مترادف: درب‌وداغان | درب‌وداغون | پاره‌پوره | زخم‌خورده | و...

  • موضوع: خرابی، اعمال جسمانی

آهن‌پاره

  • معنا: بی‌فایده، خراب

  • مترادف: وسایل بی‌کاربرد و خرده‌ریزه | زلم‌زیمبو | بی‌فایده | آش و لاش | درب‌وداغان | درب‌وداغون | و...

  • موضوع: ارزش و فایده، خرابی

خراب

  • معنا: بی‌آبرو و بدنام، خراب

  • مترادف: مورد | خانم رئیس | زی زی گولو | آش و لاش | درب‌وداغان | درب‌وداغون | و...

  • موضوع: آبرو و اعتبار، خرابی

شهید شدن

  • معنا: مردن، خراب شدن

  • مترادف: از بین رفتن | افقی‌شدن | از بین رفتن | پکیدن | و...

  • موضوع: مرگ، خرابی

پکیدن

  • معنا: خراب شدن

  • مترادف: شهید شدن | از بین رفتن | و...

  • مثال: تا بادکنک رو دستش دادم، پکید.

  • موضوع: خرابی

سه بودن

  • معنا: خراب بودن

  • مترادف: و...

  • مثال: دو ساعته باطری‌ش سه‌ست. (دیالوگ فیلم مادر، علی حاتمی)

  • موضوع: خرابی