ناز کردن

  • معنا: جلب محبت کردن، عجله نکردن

  • مترادف: دلبری کردن | عشوه آمدن | دست دست کردن | لفت دادن | طول دادن کار | و...

  • موضوع: عشق و محبت، عجله و تأخیر

گربه‌رقصانی

  • معنا: آزار دادن

  • مترادف: خلق کسی را تنگ کردن | کخ ریختن | آزار و اذیت رساندن به دیگران | دست دست کردن | لفت دادن | طول دادن کار | و...

  • موضوع: مزاحمت و اذیت و گرفتاری

سه‌سوته

  • معنا: باعجله

  • مترادف: شصت‌تیر | سه سوت | و...

  • مثال: سه‌سوته حلش کردم.

  • موضوع: عجله و تأخیر

سریع

  • معنا: باعجله

  • مترادف: شصت‌تیر | سه‌سوته | سه سوت | و...

  • موضوع: عجله و تأخیر

زود

  • معنا: باعجله

  • مترادف: شصت‌تیر | سه‌سوته | سه سوت | و...

  • موضوع: عجله و تأخیر

تخته‌گاز

  • معنا: باعجله

  • مترادف: شصت‌تیر | سه‌سوته | سه سوت | و...

  • مثال: تخته‌گاز برو خونه.

  • موضوع: عجله و تأخیر

سیم ثانیه

  • معنا: باعجله

  • مترادف: شصت‌تیر | سه‌سوته | سه سوت | و...

  • مثال: تو سیم‌ثانیه می‌رسم خونه.

  • موضوع: عجله و تأخیر

جلدی

  • معنا: باعجله

  • مترادف: شصت‌تیر | سه‌سوته | سه سوت | و...

  • موضوع: عجله و تأخیر

جنگی

  • معنا: باعجله

  • مترادف: شصت‌تیر | سه‌سوته | سه سوت | و...

  • موضوع: عجله و تأخیر

قه ثانیه

  • معنا: باعجله

  • مترادف: شصت‌تیر | سه‌سوته | سه سوت | و...

  • مثال: تو اینجا باش من قه‌ثانیه‌ برگشتم.

  • موضوع: عجله و تأخیر

ایکی ثانیه

  • معنا: باعجله

  • مترادف: شصت‌تیر | سه‌سوته | سه سوت | و...

  • مثال: تو ایکی ثانیه می‌رم و میام

  • موضوع: عجله و تأخیر

بجُنب

  • معنا: عبارت عجله

  • مترادف: عجله کن | بچه‌ام رو گازه | و...

  • موضوع: عجله و تأخیر

شاش داشتن

  • معنا: عجله کردن

  • مترادف: دویدن | گام تیز کردن | عجله کردن | و...

  • مثال: شاش داری اینقدر تند میری؟

  • موضوع: عجله و تأخیر

زارت

  • معنا: ناگهان

  • مترادف: یک‌هو | بلافاصله | در چشم بر هم زدنی | و...

  • موضوع: عجله و تأخیر

زرت

  • معنا: ناگهان، متحجر

  • مترادف: یک‌هو | بلافاصله | در چشم بر هم زدنی | ابوالحسن | اقدس | ام‌الجواد | و...

  • موضوع: عجله و تأخیر، ادب و شخصیت